او برای من آنی است که به من چیزی آموخته است بدون وابسته گیاش به ایده ئولوژی خاصی یا تظاهر و تثبث او به اعتقادات ویژهای. » او» ئی که عملش با باورش همخوانی دارد. هر که میخواهد باشد و یا معتقد به هر عقیده و دینی که دوست میدارد. من احترام به طبعت را و نیالودنش را از پال آموختم.
راهی الوند بودیم، معلم انگلیسی و دوستم پال ریدی Pall Reedy با دو سه آمریکائی دیگره عضو سپاه صلح همراهیام میکردند. از میدان میشان بسوی چشمه نادر در حرکت بودیم که پال چند شکلات بمن تعارف کرد. شکلاتها را وردم و حسب معمول کاغذ بسته بندی اش را دور انداختم.
پال، خم شد و کاغذ شکلات را برداشت و توی ساکش ریخت و بمن گفت:
تو هم میدانی اشغالهایت را توی این ساک بریزی!
گفتم:
چرا آنجا؟
جوابداد:
مگر نه اینکه اگر هر ره گذری اشغالی در این محیط زیبا بیاندازد، فردا اینجا تبدیل به یک آشغالدانیبزرگ خواهد شد.
ناهار را که آن بالاها خوردیم، تنها این سه آمریکائی بودند که چالهای کندند، مازاد غذا و قوطیهای فلزی کنسرو وکومپوت مصرف کردهشان را در آن چاله مدفون و رویش را با خاک پوشاندند.
بیشتر آنان مسخره کردند ولی عدهای نیز آموختند که حفاظت محیط زیست وظیفهی فرد نه دولت.
اما میدان میشان همان شد که پال ریدی تذکرش داد، آشغالدانی بزرگ.
من تا حالا اصلا به اين فكر نكرده بودم كه ميشه قوطي كنسرو و كومپوت رو دفن كرد. نكته جالبي بود. من عادت داشتم كه اينا رو هميشه با خودم برميگردوندم. مرسي.