عدالت مقولهای پیچیده، وسیع و بیدر و پیکر است. هر کس بر اساس شأن، اعتبار و شعور اجتماعی خویش آن را به نوعی به نفع میتواند تعبیر و تفسیر کند. امری یا عملی که به نظر من، ممکن است عین عدالت تعبیر شود در نظر شخص دیگری میتواند ظلم محض ارزیابی شود. ما، در گفتهها و نوشتههایمان، سخن از قاضی عادل میبریم. به باور من حقوق خوانده، قاضی عادل کسی است که علاوه بر اِشراف کامل به قوانین موضوعهی کشوری، خودش نیز متعهد و ملزم به پیروی از آن قوانین باشد و به هنگام داوری، حرمت قانون را کاملن رعایت کند، بیطرف بماند و پای از دایرهی قانون، بیرون نگذارد. او نه مرعوب صاحبان قدرت میشود و نه شیفتهی صاحبان زر. به زبانی سادهتر قاضی عادل کسی است که مرجع قضاوتش، قانون موضوعهی کشوری است. از کسی در امر قضا دستوری نمیگیرد و رشوهای نیز قبول نمیکند.
با این تعریف یعنی الزام وجود قانون موضوعه کشوری، میشود دایرهی تفسیر و تعبیر مقولهی عدالت را مشخص و محدود کرد. حال سوال این است که آیا در قوانین موضوعهی موجود در کشور ما، چنین قانونی وجود دارد تا قاضی دادگاه با مراجعهی به آن بتواند به شکایت زن شاکی از بیعدالتیِ شوهر چندزنهاش به داوری بنشیند؟
من از وجود چنین قانونی بیخبرم. بنا بر این قاضی رسیدهگیکننده به چنین ادعایی بناچار، به پیشداوریها و برداشتهای شخصی خویش از مقوله یا مفهوم «عدالت» رجوع خواهد کرد. از آنجایی که در شرع اسلام هر مجتهدی اجازهی تعبیر و تفسیر قوانین شرعی و فقهی را بنا به ادراک خویش، داراست پس صدور حکم در چنین مواردی بدلیل جای خالی قانون موضوعه، بسیار متفاوت خواهد بود.
خانم محبوبه حسینزاده در گفتوگویی با روزنامهی اعتماد بتاریخ مرداد ۱۳۸۷ زیر عنوان «در دفاع از عدل اسلامی» چنین میگوید:
به همین دلیل است که میگویم در جایگاه قانون، عدالت در خانواده تعریف نشدهاست. ازدواج مجدد یک موضوع فرعی و حاشیای برای مسائل و شرایط خاص است. برای این امر حتی باید دید حکمت این آیه و حکم چه بوده است؟ و آیا آن شرایط و حکمت که حکم را ایجاب میکرده است، امروز به قوت خود باقیاست؟
در اسلام اصل بر عدالت است و مجلس باید آنقدر قانون تصویب کند که حتی قاضیها نتوانند سلیقهیی عمل کنند و ارتباط زن و شوهر بر اساس عدالت باشد. عدل، اصل اسلام است و هنوز در جامعه ما زمان ارائه طرح برای سادهکردن و رواج ازدواج مجدد نیست.
زن در خانواده چه حق و حقوقی دارد و بچهها چه حق و حقوقی دارند. بگذریم که بنیاد قانونی چندزنه بودن، در جهان امروزی پذیرفتنی نیست. مگر نه اینکه مردان چندزنه، همیشه در جامعهی ما انگشتنما و مورد لعن و طعن همهگان بودهاند؟
اصولن مگر نه اینکه اختیار کردن زن دوم نشانهی سیر شدن از همزیسیتی و همبستری با زن اول است؟ گرفتار کردن یک انسان در خانهی خویش و روی آوردن به زنی دیگر تنها به دلیل داشتن مکنت، به باور من عین بیعدالتی است. چرا که نیمهی این ثروت بدست آمده، متعلق به همان زنیاست که با صرف وقت، پرستاری بچهها و ادارهی امور خانه، راه رسیدن مردِ شریک زندهگیِ خویش را به ادارهی امورات اداری، بازرگانی و …هموار کردهاست.
دوستی دارم متمول، یک زن در ایران دارد و زنی دیگر در یکی از کشورهای عرب خلیج فارس. روزی میهمانش بودیم. زنِ ایرانیاش که از نعمت سواد هم محروم است، میزبان ما بود. مقادیر قابل توجهی دستبند و گردنبند و انگشتری طلا با سنگهای قیمیتی بخود آویزان کرده بود. یکی از خانمهای میهمان به او گفت:
خوشا به سعادتت با این چنین شوهری که این همه طلا و جواهرات برای تو میخرد!
زن دوستم گفت:
کاش من هم شوهری مثل شوهر شما داشتم که دوستم میداشت و سر من هوو نمیآورد. مرا با خودش به همه جا میبرد. این زلنگ زولونگها به چه درد من میخورد؟
آیا دوست من که همهی نیازمندیهای مالی همسرش را برآورده میکند، انسان عادلی است؟ من در حسن نیت او شکی ندارم ولی عدالت مقولهی دیگری است. احساسات روحی یک زن را زیر پا گذاشتن و در برابر چشمان او و فرزندانش با زن دیگری همبستر شدن، نه رابطهای با عدالت میتواند داشته باشد و نه سببیتی با استحکام اساس خانواده..
لایحهی ضدخانواده
2008/08/11 بدست محمد افراسیابی
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟