مسئلهای که برایم جالب بود، بیتوجهی مردم بومی بود به خطراتی که زندگی آنان را تهدید میکرد اما آنان نیز مثل خود ما به این مسائل توجهی نمیکردند و ترسی از روبهرو شدن با آن خطرها نداشتند. مثلن در ساحل دریا، با نصب تابلوهایی بزرگ، خطر وجود کوسهماهی را خبر میداد اما مردم بیخیال مشغول آبتنی بودند. و من یاد دوست و همدروهای دانشکدهام عبدالطیف کعبی افتادم که آبادانی بود و برایم تعریف میکرد که هرساله کوسهماهی چندنفری از همبازیهای مرا در بهمنشیر لتهپار میکرد ولی ما چندروزی بعد، موضوع را فراموش میکردیم و از شدت گرما تن به آب بهمنشیر میزدیم. یا اینکه هرروزه خبر انفجار بمب در میان زایران نجف و کربلا را میشنویم اما باز جمعی بیخیال و بامید خدا، راهی آنجا میشوند. مینی کارناوال گفتم که برزیلیها عاشق موسیقی و رقصند و روی همین اصل کارناوالهای که راه میاندازند دیدنی است. زمانی که ما آنجا بودیم فصل کارناوال نبود. اما مینیکارناوالهایی برای گردشگران ترتیب داده بودند. من هرگز در چنین کارناوالهایی شرکت نکرده بودم. البته مینیکارناوال، آنچنان هم مینی نبود. ولی بجای این که کارناوال در خیابانهای شهر و با شرکت عامهی مردم برپا شود، در محوطهای بسیار بزرگ که شباهت به یک استادیوم ورزشی داشت برگزار شد. در هر دو سوی آن جایگاهی برای تماشگران ساخته بودند. کارناوال مانند دستهجات عزاداری خودمان، در حین انجام عملیاتی از مقابل تماشگران میگدشتند. ما طبق معمول ردیف جلو را انتخاب کردیم که بهتر ناظر صحنه باشیم ولی بیورن، بخش وسطی را توصیه کرد و گفت: ردیف جلو اصلن مناسب نیست، چون مردم بدون توجه به حق و حقوق ما، میآیند و در آن جلو میایستند و مانع دید ما میشوند. مست هم هستند و نمیشود به آنها ایرادی گرفت. کاروان که سروکلهاش پیدا شد و صدای موسیقی فضا را پر کرد، همهی تماشگران با هم و با آهنگ گروه، آغاز به خواندن کردند و به رقص در آمدند. ما خودمان را بیگانه حس میکردیم که نه ترانه را بلد بودیم و نه آهنگ آنرا. جایگاهی که بر آن نشسته بودیم، بلرزه درآمد و ما نگران فروریختن آن بودیم. اما جمعیت مست و شاد، با گروه میخواندند و میرقصیدند. دو ساعت و اندی ناظر شادی مردمی بودیم که با فقر آشکار حاکم بر سرزمینشان، اندوهی بخود راه نمیدهند.
مختصر اشارهای به اوضاع سیاسی برزیل
لولا رئیس جمهور فعلی که ریاست دولت را نیز برعهده دارد، در سال ۱۹۷۸ به عنوان رئیس جمهور برزیل انتخاب شد. از آنجا که من قصد ندارم به غیر از دیدهها و شنیدههای خودم چیزی اضافهتر بنویسم، علاقمندان به آمار و ارقام و حقایق موجود را به ویکیپدیا و یا دیگر منابع موثق ارجاع میدهم. یکی از کارهای جالبی که رئیس جمهور لولا به منظور کشانیدن کودکان مردم فقیر به مدرسه انجام داده است، اختصاص دادن مبلغی است به عنوان «کمکهزینهی تحصیلی». شرط پرداخت این چنین مبلغی به والدین کودک، حضور مستمر کودک یا نوجوان در مدرسه است. لولا با اعمال این روش سبب شدهاست تا والدین فقیر، کودکانشان را روانهی مدرسه کنند. کار دیگر جالب ریاست جمهوری، تلاشی است برای خودکفایی اقتصادی برزیل و گسستن زنجیرهای وابستهگی برزیل به دیگر کشورها. روی همین اصل هم کشور تامین انرژی کشور از منابع داخلی است تا وابستهگی برزیل را به خارج کمتر کند. تهیه سوخت وسایل نقلیه از نیشکر یکی از طرحهای جالب و قابل توجه دولت اوست. بر اساس اطلاعاتی که آن زمان گرفتیم قرار بود در ظرف ۵ سال برزیل از نظر تامین انرژی خودکفا شود.
دیماه ۸۳ ۱۳
پینوشتها
الف- در ویکیپدیا به زبان سوئدی پلیس برزیل در دو بخش زیرین سازمان داده شده است
۱ـ پلیس فدرال
۲ـ پلیس ایالتی
باید اضافه کنم که کشور برزیل بصورت فدرال اداره میشود و مشتمل از ۲۶ ایالت است.
ب- متاسفانه دوربین فیلمبرداری من خراب شده است و از اینرو در حال حاضر نه امکان گذاشتن عکس یا ویدیو کلیپی برایم موجود استو نه نام شهرهایی که دیدهام. عکسهای کاغذی نیز در جابهجا شدن و خانهکشی، تا بامروز گموگور شدهاند به جز این چند قطعه که به نمایش گذاشته شدهاست. ج- در آن مناطقی که من بودم، ولنگاریای ندیدم. اتوبوسها نه تازه ولی تمیز بودند و سرساعت مقرر به ایستگاه میرسیدند. کرایهی آنها هم بسیار مناسب بود. متاسفانه بدلیل کوتاهی زمان اقامت، امکان رفتن به شهرهای بزرگ را نیافتم.
آقایی بنام بهرام کامنت زیرین را در بلاگاسپات برایم گذاشته است که کاملن درست است و روی این اصل هم من کپی کامنت را در اینجا میگزارم.
Luiz Inácio Lula da Silva was elected on 27 October 2002 (not 1978). and took office on 1 January 2003.
درود بر شما
پرسشی داشتم اگر لطف کنید پاسخ بدهید ممنون می شوم .
من می خواستم برای ادامه تحصیل در رشته دندانپزشکی به برزیل بروم .
آنطور که من شنیدم کالج های خصوصی دارد که تقریبا شهریه سالانه آنها
ده هزار دلار است . و البته امتحان ورودی ندارد ولی پاس کردن واحدها بسیار
مشکل است چون امتحانات بصورت سراسری برگزار می شود .
آیا اطلاعات من در این زمینه درست هست ؟ و یک پرسش دیگر سطح زندگی را
شما در شهر برازیلیا یا ریودو جانیرو چطور دیدید ؟ کدام شهر به نظرتان برای زندگی
البته با سلیقه ایرانی بهتر هست . من به کشور هند و کشورهای تازه استقلال یافته و مالزی رفتم ولی شرایط زندگی در آنجا خیلی سخت هست یا مثل مالزی آب وهوای بسیار بدی دارد ؟
لطفا من را راهنمایی بفرمایید سپاس از شما
متاسفم که پاسخی برای پرسش شما ندارم. مسافرت من به برزیل جنبهی تفریحی داشت و در یک منطقهی توریستی بود که مسایلی که شما مطرح کردهاید، برای بازدید کنندهگان که غالبن اروپایی بودند، جذابیت نداشت. ولی فکر کنم اطلاعاتی که نیاز دارید میتوانید از سفارت برزیل در تهران کسب کنید.
موفق باشید!
درود
از سفارت برزیل سوال کردم ولی در پاسخ هر پرسشم می گفت عالیه عالیه (-:
بعدم گفت زبان تدریس در دانشگاهها پرتغالی هست )-: فکر کن ! مثلا باید 8 سال هم زبون پرتغالون یاد بگیرم !
به هر روی ممنونم از راهنمایی شما .
سلام
ممکنه در رابطه با ادمه تحصیل در برزیل راهنمایی کنین ؟
پاسخ
شوربختانه اطلاعی ندارم. میشود از سفارت برزیل سوال کرد.
[…] سفر به برزیل، بخش آخر March 2009 5 comments 4 […]
سلام! آورده اید که همدوره ی جناب عبدالطیف کعبی بوده اید. منهم ازپیر بچههای آبادانم و همکلاسی چندین ساله ی او بوده ام. او دههی چهل دانشگاه تهران حقوق میخواند. از آغاز جنگ تا کنون از او بیخبرم. دربه در دنبالش گشته ام اگر خبری از او دارید این غریب غربت سوئد را با خبرکنید پیشاپیش ممنونم به امید پاسخ شما
پاسخ:
سلام جناب دشتی!
شوربختانه من هم از عبدالطیف از همان دوره بیخبر هستم. بیکی از همکاران او که دوسالی از ما در دانشکدهی حقوق پائینتر بود، در تهران برخوردم و سراغ لطیف را گرفتم. همکارش گفت که پس از حملهی دولتیان به طرفداران جمعیت خلق عرب خوزستان، لطیف به عراق گریخت. البته میدانستم که میانهی لطیف با او خوب نبود و من هم زیاد به حرف طرف اطمینانی ندارم. یادم نیست چه کسی بود که میگفت لطیف راهی سوئد شدهاست ولی جستجوهای من نیز شوربختانه، بینتیجه بودهاست.
عمو اروند
با سلام آیا تاکنون دنبال عبداللطیف کعبی هستید ؟
پاسخ:
از آخرین دیدار من و کعبی دست کم ۳۳ سالی میگذرد. اگرچه در دانشکده با هم صمیمیتی برقرار بود ولی گذشت زمان و ندیدنها بر روی آن اثر گذاشتهاست و مسلمن امروز نه من، آن دانشجوی جوان هستم و نه کعبی. هر دو تغییر کردهام. اما دوستیها که از بین نمیرود. دوست دارم از سرنوشت عبدالطیف آگاه شوم. بخصوص دوست دوران کودکیاش، رضا ستار خواهان گرفتن خبر از اوست. آیا شما اطلاع دقیقی از عبدالطیف دارید؟
عمو اروند
سلام امیدوارم همیشه جوان باشید وجوان باقی بمانید وروزگارتان همیشه بروفق مراد باشد. دوست شما چندین سال است که در سوئد زندگی را سپری میکند.من فرزندعبداللطیف هستم .