به کلیپی که دکتر احمدنیا فیس بوک گذاشتهاند، نگاه میکردم داستان نان پختن محمد، همدورهای دانشکدهام بیادم آمد. قرار بود هرکسی داستانی از «سهکردههایش» در کاربرد زبان سوئدی بازگو کند.
محمد، همدورهای فلسطینی ما که کمی هم تپلی بود با شکمی برآمده داستان زیر را خصوصی برای ما مردها تعریف کرد:
تازه به سوئد آمده بودم و به کلاس زبان ویژهی مهاجران میرفتم. دوره نزدیک به اتمام بود. قرار شد پایان دوره را جشن بگیریم. هرکسی وظیفهای بعهده گرفت. وظیفهی من آوردن نان بومی فلسطینیان بود. نانی که پخته بودم، سخت مورد پسند معلممان و همدورهایها واقع شد. معلممان از من خواست که طرز تهیه و دستور پخت آن را روی تخته سیاه بنویسم.
دستور را نوشتم. ولی خانم معلم از من خواست تا توضیحات شفاهی بیشتری بدهم. میدانید که اینها به انواعالحیل میخواهند ما را وادار به سوئدی صحبت کردن کنند.
من هم رفتم پشت میز معلم و رو به همدورهایها و ایستادم و شروع کردم:
اول آرد را با آب ولرم خوب مخلوط میکنیم. برای آنکه همکلاسیهایم خوب شیرفهم کنم، با حرکات دست و بدن و جلو آمدن و عقب رفتن به آنها نشان دادم که باید مخلوط آرد و آب و دیگر محتویات آنرا خوب چنگ زد و ورز داد. خندهی همکلاسیها که بیشتر هم زن بود بلند شد و سخنم را قطع کرد. اما من بیخیال به توضیحات خودم و با جلو بردن شکم و دست و پا ادامه دادم و اضافه کردم که بعد خمیر را میگذاریم تا خوب ور بیاید. ور که آمد دو باره چنگش و میزنیم و ورزش میدهیم.
اینبار خندهی همکلاسیها بلندتر شد.
خانم معلم از من پرسید:
محمد! من نمیفهمم درست کردن خمیر چه رابطهای با مجامعتکردن و همخوابهگی میتواند داشته باشد؟
دهنم را برای توضیح باز نکرده بودم که یکی از همکلاسیها گفت:
نینا! محمد لغت کِنُودا Knåda(چنگزدن و ورز دادن) را با لغت کنوللا Knulla (مجماعت کرد) عوضی گرفته است.
آن وقت بود که فهمیدم که سهای کردهام و عرق از همه جای بدنم جاری شد و زبانم بند آمد.
سلام
چرا این پست عنوان نداره؟
والله نمیفهمم از خنگی من است یا اشکال وردپرس که ثبت یک مطلب برای من از نوشتن آن بیشتر وقت نیاز دارد. آخرش هم میبنیم نه عنوان را نوشتهام و نه ردهها را مشخص کردهام.