قرار بود تعطیلات نوروزی راهی فین بندرعباس شویم. علیاکبر احمدینژاد درگاهی، دوست و همکارم از بندر کنگان به فین منتقل شده بود و از ما خواسته بود تا عید را باهم جشن بگیریم. آنروزها از بندر کنگان تا بندر عباس گرچه جادهی ساحلی کشیده شده بود ولی امکانات سفر نبود، نه خط اتوبوسی بود و نه در عمل امکان با خودرو شخصی رفتن که جاده آنقدر خراب بود و دستانداز داشت که نه سوار و نه سواری به مقصد میرسید.
وزارت پست و تلگراف و تلفن، هواپیمای دوموتورهای در اجاره داشت برای رسانیدن مرسولههای پستی که هفتهای یکبار از آبادان بسوی چاهبهار پرواز میکرد و در این مسیر در بوشهر، دیّر، گاوبندی، جزایر کیش و سری، بندرعباس، زاهدان و نهایت در چاهبهار به زمین مینشست تا دوباره مسیر رفته را برگردد. دو صندلی از صندلیهای این هواپیما در اختیار بخشدار منطقهای بود که هواپیما در فرودگاه آن بخشداری به زمین مینشست. در زمانی که من بخشدار دیر شدم، به دلیل خرابی فرودگاه خاکی دیر، هواپیما کذایی دیگر در دیر به زمین نمینشست. مکاتبات و تلاش من برای مرمت فرودگاه در یکسالی که بخشدار دیر بودم بیاثر ماند. جواد پناهپور اسلامی، دوستم بخشدار گاوبندی بود. برای ما، من و همسرم و زیبا که هنوز دو سالش تمام نشده بود، دو صندلی رزو کرده بود. قرار بود آقاعلی بهرسی، ما را با جیپ بخشداری تا گاوبندی ببرد. همه کارهایمان را کرده بودیم و سوار برچیپ رو به کنگان در حرکت بودیم که متوجه شدم موتورسواری با روشنوخاموش کردن چراغش از پشت گویا بمن علامتی میدهد. اقا علی گفت:
آقا! سیروس است. مثل اینکه کاری با شما دارد.
متوقف شدیم. سیروس هراسان تلگرافی بمن نشان داد و گفت:
آقای بخشدار باید مسافرت را کنسل کنید. بخشنامهی وزیر کشور است که هم الان تلگرافی بدستم رسیدم.
سیروس قانون، حسابدار شهرداری بود. سرپرستی شهرداری با من بود. سیروس در حقیقت همه کارهی من بود که بخشداری کارمندی نداشت مگر آقای سید حین بهرسی که هم پیر بود و هم کاری از او برنمیآمد. بخشنامه را نگاه کردم. جناب وزیر دستور داده بودند که بخشدارها و شهردارهای بندرهای جنوب بدلیل هجوم سیل مسافران نوروزی نباید منطقهی حفاظتی خویش را ترک کنند تا در صورت پر شدن هتلها و میهمانسراها، بتوانند با استفاده از امکانات قانونی خویش، مسکن و ماوایی برای مسافران نوروزی فراهم نمایند.(نقل به مضمون)
دیر نه راه خوبی داشت و نه مسافرخانهای تا چه رسد به هتل و میهمانسرا. نانوا و قصابی هم نداشت مگر اکبر قصاب که اگر بزی گیرش میآمد آن را سر میبرید و آن روز دیریها گوشتی بخود میدید. زنش نیز روزانه چند تنوری نان میپخت.
گذر از رود موند که هنوز پلی بر آن بسته نشده بود، دل شیر میخواست و آشنایی به فن و فوتی خاص داشت که کار هر نا آشنایی نبود.
تلگراف را از سیروس گرفتم و زیرش نوشتم:
مقام وزارت کشور
از آنجا که اینجانب علاوه بر سمت بخشداری، سرپرستی شهرداری دیر را نیز دارا هستم، شخصن مسئولیت اسکان مسافران نوروزی را بعهده میگیرم. زیرش را امضا کرده و بدست سیروس دادم و از او خداحافظی کردم.
سیروس هاجوواج مانده بود که چکار کند. .
سلام بر محمد عزیز و خاطرات رنگینش منهم برگ سبزی تقدیمت کنم اگر دوست داشتی ادامه خواهم داد !
نظم گمگشته مطلوب كجاست ؟
سعي آزاده مصلوب كجاست ؟
دو هزار از پس آن سال گذشت ،
مهر عيسي «ع» به جهان باز نگشت ،
آخرين پرتو سياره ما سوي افول
ذهن خلاقه ما كرده عدول
همه جا خون و خرابي است بجا
همه جا جنگ و تباهي است بجا
همه جا بردن اموال بجا
همه جا خوردن انفال بجا
همه جا زور بجا ، گور بجا
همه جا نغمه ناجور ، بجا
متحير به جهان مي نگرم
مضطرب از دل و جان مي نگرم
بوي آزادگي از ، سوخته اش مي آيد
از عدالت ، رخ افروخته اش مي آيد
شعر من ، با دهن دوخته اش مي آيد
قلمم ، با نوك سركوفته اش مي آيد
به خاطر تاخير عذر بنده را بپذيريد. وظيفه بود كه براي تبريك سال نو زودتر خدمت برسم. در هر حال، سال نو مبارك و اميدوارم سالي همراه با موفقيت و سلامتي داشته باشيد و امسال نيز مثل گذشته قلم به دست باشيد.
پاینده ایران
با درود
با تارنمای شما از لیست امضا کنندگان نامه به خامنه ای آشنا شدم با اجازه شما را لینک نمودم در صورتیکه مرا لایق دانستید شما هم این کار را انجام دهید.
با سپاس
میثاق آزاد
http://www.misaghzomorod2000.blogfa.com
سلام
چرا این پست عنوان نداره؟