هر که ما را ياد کرد، ايزد مر او را یاد باد!
هر که ما را خوار کرد، از عمر برخوردار باد!
هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی
هر گلی کز باغ وصلاش بشکفد، بیخار باد!
در دو عالم نيست ما را با کسی گرد و غبار
هر که ما را رنجه دارد، راحتاش بسيار باد!
ميرسيد علی همدانی
شعر بالا را در (اینجا) خواندم و یاد پرویز اذکایی افتادم و دوران نوجوانی و کوششهای او برای معرفی بزرگان سرزمینم. نوشتهاش را برداشتم، کتابی با نام «مروج اسلام در «ایران صغیر») در احوال و آثار میرسید علی همدانی. از آن میان،رسالهی همدانیهاش نظرم جلب کرد که گفنهاند:
حب الوطن من الایمان.
اگر مدعیان جانشینی خدا بر روی زمین، مرا بیایمان بدانند، چه باک؟
اما بعد، بباید دانستن که در اصطلاح صَرف و لغت «همََدَ» بر وزن «فَعَلَ» بُوَد. و همََدَان یر وزن فَعَلان بُوَد و دَوَران و غیرهُما. و این کلمه «همه دان» نیست و در ذکر او به حرفِ «های» دویُم حاجت نیست تا شخصی اعتراض نکند که همََدَان عالمُ الکُل را گویند و عالمُ الکُل نتواند بُوَد مگر ذات متعالی حق، عِزهُ و شأنه.
ای عزیر بدان که همدان اسم دو موضِع است:
یکی از یُمُن و دویُم از عراق. اول به سکون میم آمده است و دویم به فتح میم. و آنکه در بعضی کتب عربیه آمده است به سکون میم «هُمْدان» در یمن است نه در عِراق. و مصداق آن این است که امام فخرالدین رازی علیه الرحمه چند بیت گفته است بر سبیل َمثَل و ذکر این شهر، صریح کرده است.
شعر:
آنکس که بداند که بداند و بداند که بداند
در مصدر خود بر سر صدر نشاند
وآنکس که بداند و نداند که بداند
بیدار کُنَاش زود! که در خواب نماند.
وانکس که نداند و بداند که نداند
او خویشتن از کفر و جهالت برهاند
وانکس که نداند و نداند که نداند
تو، مرده شمارش، که کَسَاشْ، زنده نخواند
اینک به عِراق اندر، شهری است معظم
کو را همََدَان خوانند و او هیچ نداند.
پینوشت
۱- نتیجه آن عایدم گردید که همََدَانی، همه دان نیست و آیتالله نوری هم، همََدَانی است.
۲- شهرام امیری و داستانپردازان پشت صحنهی او مصداق کامل بیت زیریننند:
وانکس که نداند و نداند که نداند/ تو، مرده شمارش، که کَسَشْ، زنده نخواند.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟