چند روزی بودکه ویدیوکلیپها را نمیتوانستم باز کنم و عکسها به شیوهی اینترنتی زغالی بالا میآمد و جان مرا میگرفت. یادداشتی در فیسبوک گذاشتم و پرسیدم «عیب از اینترنت من است یا سیستم یوتوپ؟»
دوستی خبر داد که کرم از خود سیب است. با شرکت توزیعکنندهی اینترنت تماس گرفتم. معلوم شد سوءاستفادهچیهای نامروت از سادهلوحی من نهایت سوء استفاده را کرده و تا امکانش بوده و دلشان خواسته است، ایمیلهای آنچنانی، بانام یا بینشان، برای دیگران فرستادهاند. گیرندهگان ایمیلها از من نزد شرکت توزیعکنندهی اینترنت شکایاتی کردهاند. شرکت نیز، امکانات استفادهی مرا از اینترنت، محدود کردهبود.
علاوه بر مشکل بالا کامپوترهایم را هم ویروسی کردهبودند. دلیلاش بیتوجهی من به باز گذاشتن اینترنت بیسیم، علیرغم تذکرات نزدبکان.
با توضیحاتی که دادم، سوء ظن رفع و خط اینترنتی باز شد. اما با کرمی که ریختهاند، کامپیوترهای من به درد کامپیتورهای سازمان اتمی ایران اسلامی دچار شدهاند با این تفاوت که من، هم به آلودهگی کامپیوترهایم اقرار میکنم و هم به ناتوانی تکنیکیام در پاکسازی کامل آنها، درست برعکس دولت دروغ و مَکر که بیکفایتی خویش را به دشمن خودساخته، نه بخشید، خودبافته، نسبت میدهد و ناتوانی پاکسازی کرمها را انکار میکند.
به دوستی زنگ زدم و چاره جستم. گفت کامپیوترها را بردار و بیا اینجا تا دردت مداوا کنم. اما بقول معروف «درِ دیگ باز است، حیای گربه کجا رفتهاست؟»
اینترنت بیسیم را قطع کردم و جنگ با کامپیوترها رت آغاز تا شاید خود چارهی درد کنم. تعدادی آیکون تکراری، صفحهی مانیتورم را پوشانید. همه را راهی سطل زباله کردم، غافل از اینکه نوشتهی آماده به پخشم که بیش از دو صفحهی A4 بود، نیر به دیار عدم فرستادهام.
برگرداندن نوشته ناممکن است « شاید هم ممکن، اما من روش آن را نمیدانم» به همانسان که دمیدن جان دوباره در کالبد انسانهای اعدام شده، محال. بهمین دلیل هم من از همان دورهی دانشجوئی به صف مخالفان کیفر اعدام پیوستهام.
برای اینکه از مطلب زیاد هم دور نشویم کپی نامهای را که در آن روزها برای همسرم نوشتهام در اینجا م
یگذارم. البته موافقت صاحبنامه را هم گرفتهام.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟