پنج دقیقه به ۱۲
او آرام و موقر بود. مثل همیشه. به او گفتیم تو چیزی بگو. تو بخواه ازآنها! التماس کن! اما او تنها رو به مادر همسرش گفت:
به جان محمد قوس ببخش مرا.
و مادرش هم گفت:
به جان او نمیبخشم.
همین. معصومه لبخندی روی صورتش بود که اشک همهی کسانی که آنجا بودند را در آورده بود. همه واقعا متاثر و منقلب بودند. موعظه، التماس، پند و اندرز، حدیث، آیه، تمنا،… هیچ چیز کارگر نبود. تنها کسی که آرام بود و انگار فقط میخواست از این همه در و رنج خلاص شود او بود. رفت به سمت چهار پایه.
پدر شوهرش از نردبام بالا رفت تا طناب را خودش بکشد.
جنبش پنج دقیقه به ۱۲ پاییز سال ۱۹۸۸ میلادی زمانی که جوانان شهر هَرنوساند از پذیرفتن اعمال خشونت و آزار علیه همشهریهای تازهی خود (پناهجویان) سرباز زدند، آغاز گردید. گروهی از نوجوانان اظهار داشتند که «باید کاری کرد». این پیام «روز شنبه ساعت پنج دقیقه به دوازده در میدان شهر گردآییم» دهان به دهان در میانهی مردم شهر پخش شد. پیام حامل ایدهی سادهای بود، پیامی شخصی بود و نه آفیشی برای آن تهیه شد و نه بجایی آگهی داده شد.
هزاران پیر و جوان ساکن هرنوساند با عقاید گوناگون به پیام جواب مثبت داده و میدان شهر گردآمدند.
بعد از اولین ملاقات، آنچه نباید روی میداد به وقوع پیوست. جوان ۲۳ سالهی اهل اریتره دو دختر جوان سوئدی بنام سارا، و سیسیلیا را در آشپزخانهی خود تکهتکه کرد. شهر هرنوساند که رسانههای همهگانی بر آن مهر راسیستی زده بودند تشدید شد. گروههای راست خواستار انتقام و عمل به مثل و اخراج خارجیها شدند.
پدر سارا، استیگ والین، پا به میدان گذاشت و به جنبش پنجدقیقه به ۱۲ که دخترش یکی از بانیان آن بود، خونی تازهای تزریق کرد و گفت قتل دختر من نباید حربهی گروههای خارجیستیز و راسیست شود. بجای درخواست انتقام تقاضای صبر و بخشش نمود و رهبری جنبش را به عهده گرفت.
اولین گردهمآیی سراسری جنبش «پنجدقیقه به ۱۲» پنجم دسامبر ۱۹۹۵ در ساعت موعود در بسیاری از میدانهای شهرها سوئد صورت پذیرفت. جنبش بدلیل مبازرات پیگیر خود علیه راسیسم و خارجیستیزی تا کنون موفق به کسب جوایز متعدد داخلی و خارجی شده است.
امسال بیستمین سال تاسیس جنبش با حضور استینگ والین برگزار شد.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟